- دل سیه
- سیاهدل، بددل
معنی دل سیه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بد فلب بد خواه بد اندیش، سیاه دل قسی القلب
سیاه دل، بددل، بداندیش، بدخواه
علاقمند
آبی که رنگ آن تیره و کدر باشد، شراب انگوری تیره رنگ، ماده علتی که بسبب آن چشم نابینا گردد، کوری تام یا ناقص که از ضمور و اطروفیای عصب باصره پدید آید، آب بسیار آب عظیم، طوفان، طوفان نوح، آفت مکروه مرگ، مداد دوده مرکب زگالاب نقس
عاشق دلباخته، دارای تعلق، گرفتار ستمکش، رنجور
علاقمندی، دلبستگی
ریش شدن دل از شدت تاثر و اندوه در برابر بی تابی و ناراحتی کسی یا حیوانی یا وضعی تاثر آور
قاسی، قسی، دلسنگ
ضعف و سستی به علت گرسنگی و بی حالی
پریشان خاطر و غمناک
دلجویی، استمالت
کنایه از خاموشی است
احساس درد و پیچش در روده ها، اسهال شکم روش
دو طرفه دو جهتی: بلیط دو سره هواپیما
دلداده، دل باخته، عاشق، شیفته
ضعف و سستی به سبب گرسنگی و بی حالی
دل باخته به کسی یا چیزی، عاشق، علاقه مند
خسته دل، دل آزرده، دل خون، دل شکسته، دل ریش، اندوهگین
بیماری اسهال و شکم روش با احساس درد و پیچش در روده ها
کسی که از اندوه عشق یا ناکامی و حرمان افسرده و محزون باشد، دل افگار، دل خسته، دل آزرده
آب سیاه، از امراض چشم که باعث تیرگی و نابینایی چشم می شود، آمورز، شرابی که از انگور سیاه گرفته باشند، شراب انگوری، آب بسیار و عمیق، غرقاب، سیل، نیستی، برای مثال زردگوشان به گوشه ها مردند / سر به آب سیه فرو بردند (نظامی۴ - ۶۰۲)
دم جنبانک، پرندۀ کوچک خاکستری رنگ و به اندازۀ گنجشک که بیشتر در کنار آب می نشیند و پشه و مگس صید می کند و غالباً دم خود را تکان می دهد
دم بشکنک، دمتک، دم سنجه، دم سیجه، سریچه، سیسالنگ، شیشالنگ، کراک، آبدارک، گازرک
دم بشکنک، دمتک، دم سنجه، دم سیجه، سریچه، سیسالنگ، شیشالنگ، کراک، آبدارک، گازرک
دم جنبانک، پرندۀ کوچک خاکستری رنگ و به اندازۀ گنجشک که بیشتر در کنار آب می نشیند و پشه و مگس صید می کند و غالباً دم خود را تکان می دهد
دم بشکنک، دمتک، دم سنجه، دم سیچه، سریچه، سیسالنگ، شیشالنگ، کراک، آبدارک، گازرک
دم بشکنک، دمتک، دم سنجه، دم سیچه، سریچه، سیسالنگ، شیشالنگ، کراک، آبدارک، گازرک
کبوتری که پرهای دمش سیاه باشد، نوعی برنج مرغوب محصول شمال ایران
از ادات تمسخر و توهین
فرانسوی پرونده پرونده
موسیچه ماده موسیچه و قمری چو مقر یانند از سر و بنان هر یکی نپی خوان (خسروی)
بساوای بسودنی مونث لمسی مختص به لمس و لامسه
پرونده، نوشته ها و سندهای راجع به یک موضوع که در یک پوشه جمع شده باشد
پرونده، کارنما، دیوان